جدول جو
جدول جو

معنی واپس افتاده - جستجوی لغت در جدول جو

واپس افتاده(نیو)
عقب افتاده. در راه پس مانده. دیری کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به واپس افتادن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس افتاده
تصویر پس افتاده
عقب افتاده، واپس مانده
فرهنگ فارسی عمید
(غُ شُ دَ)
عقب افتادن. پس افتادن. تأخر: چون پادشاهی عجم زوال پذیرفت و کبیسه ربع ایشان بیفتاد ادراک غلات واپس افتاد بهر چهار سال یکروز. (تاریخ قم ص 14). چون کبیسۀ عجم در اسلام بیفتاد فصول سال ایشان بگردیدند و ادراک غلات واپس افتاد پس از این جهت بدیشان زحمت و رنج رسید و درادای خراج به تنگ آمدند سبب واپس افتادن ادراک غلات و ارتفاعات از ابتدای دادن خراج. (تاریخ قم ص 145)
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ گَ تَ)
در عقب ایستادن. پشت سر ایستادن، عقب ماندن. (ناظم الاطباء). رجوع به واپس استیدن و واپس ایستادن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ اُ دَ / دِ)
کسی را گویند که در راه از رفقا بازمانده باشد. (برهان قاطع) ، پس افت. اندوخته. پس انداز. ذخیره. پس افکند. پس اوگند
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس افتاده
تصویر پس افتاده
پس افت پس انداز ذخیره، آنکه در راه از رفقا باز مانده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افتاده
تصویر پس افتاده
معوق
فرهنگ واژه فارسی سره